چهار ماهگی عروسکم
خشگل من امروز 4 ماهش شد این چند روزه خانومی مامان رفته بود مسافرت. یه گشتی تو شمال زد و کلی از فامیلارو دید. عسلم دیگه سعی میکنه برگرده و دمر بشه و بعضی اوقات با تلاش زیاد برمیگرده. تازگیها با لباش صدا در میاره و سعی میکنه همون کاری و که براش انجام دادیم و انجام بده ... خونه آقاجون و عزیز جون به حلمای نازنین خیلی خوش میگذره ... عزیز جون صبح روز اولی که رسیدیم حلمای نازنینم رو با چادر به پشتش بست حلما هم محکم از لباس عزیز جونش گرفته بود با تعجب همه جارو نگاه میکرد ... قربون چشمات بشم من... یه روز هم همراه خانواده عمه فرشته و عمه منیره و عمه سمیره و آقاجون و عزیز جون رفتیم به جنگلهای آب پری .. جاتون خالی خیلی خوش گذشت...ه...
نویسنده :
مامان
12:18